حکیم نزاری:گفت به من محتسب که توبه کن از می پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی
❈۱❈
گفت به من محتسب که توبه کن از می
پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی
گفتمش آری من و تو هر دو به یک بار
توبه کنیم ار موافقت کنی از می
❈۲❈
باک نباشد ز عهده هم به در آییم
گر ز در ما برون نمی شود این پی
دفع ملالت ضرورت است اگر نه
از پی تقوا کی اختیار کنم قی
❈۳❈
ضامن این داوری منم نه تو زنهار
بر دل خود هیچ بار ننهی ازین هی
مدعیان را بغل تری بدهم من
بر صفتی کز مسامشان بچکد خوی
❈۴❈
مشکل ما قاضی القضات کند حل
محضر این ماجرا دگر که کند طی
چنگ به دامان او زنیم که هم او
بر سر ما افکند ز روی کرم فی
❈۵❈
گر ندهد توبه ور دهد نتوان شد
معترض البته بر مصالحه ی وی
خود که شکیبد ز جوهری که خواصش
قوت جان و دل است و قوت رگ و پی
❈۶❈
کی نفس از ما دگر به عیش برآید
بر دل ما روزگار اگر نهد این کی
طعنه ی سرد از فقیه خشک نزاری
خاصیت ز مهریر و قاعده ی دی
کامنت ها