حکیم نزاری:ساقیا می بیار حالی می که ندارم سرِ کجا که و کی
❈۱❈
ساقیا می بیار حالی می
که ندارم سرِ کجا که و کی
خلوتی کن که عشق بپسندد
نه چو نفرت گرفته عشق از وی
❈۲❈
دردِ مخموری مرا دانی
که نباشد علاج الا می
هیچ درمان دگر نخواهد بود
گفتهاند آخِرُ الدَوا الکی
❈۳❈
باز گردد به اصلِ خود هر چیز
چند گویی بس از شی ولاشی
خنب شخص من است و می جانم
زنده بی جان کجا بود رگ و پی
❈۴❈
بر سرم کن چنان شرابی پُر
که ز پیشانیم بریزد خوی
شرحِ ماء العنب نخواندهای
وِ مِن الماءِ کُلّ شِی ءِ حی
❈۵❈
جامِ می بر کف نزاری نه
تا برآرد دمار از دمِ دی
ورقِ نام و ننگ را طی کن
تا کی از طمطراقِ حاتمِ طی
کامنت ها