حکیم نزاری:مرا چه واقعه افتاد گر نمیدانی برو بخوان زِ مقاماتِ پیر صنعانی
❈۱❈
مرا چه واقعه افتاد گر نمیدانی
برو بخوان زِ مقاماتِ پیر صنعانی
شدم اسیر به پیرانه سر به دستِ بتی
که پیشِ او بنهد آفتاب پیشانی
❈۲❈
روایح نفسش معجزِ مسیحایی
شمامه ی عرقش بویِ پیر کنعانی
ز رایحاتِ عرقچین او نسیمِ صبا
حیات داد به اشخاصِ اِنسی و جانی
❈۳❈
به قصدِ جانِ من ای یار بیش سعی مکن
مرا مگر نظری خاطری بود جانی
اگر به مظلمه ی زلفت اقتدا کردم
جز این دگر چه گرفتم ز کفر پریشانی
❈۴❈
گرت مکابره در امتحانِ عشق کشند
مگر ز دفترِ ما یک ورق فرو خوانی
به هرزه دعویِ تقوا چه میکنی که اگر
به یک کرشمه اشارت کند فرومانی
❈۵❈
سر از مجاهدء روزگارِ عشق مپیچ
که عشق دست ندادهست در تن آسانی
به خیره دل زِ کسی بردن و بیازردن
به جورِ دستِ ملامت زهی مسلمانی
❈۶❈
به روزِ حشر گرت بر ملامت عشاق
رود مواخذه ای آه از این پشیمانی
همان نزاریِ مستم کز ابتدا بودم
درست با تو بگفتم اگر نمیدانی
کامنت ها