حکیم نزاری:بیا ای مرا خوش تر از زندگانی که در انتظارِ تو کردم جوانی
❈۱❈
بیا ای مرا خوش تر از زندگانی
که در انتظارِ تو کردم جوانی
تو دانی و دانای رازم که مهرت
زکی باز، در سینه دارم نهانی
❈۲❈
چه باشد که روزی پیامی فرستی
که گویی چه حالی، کجایی، چه سانی
بدین قانعم از تو زیرا که بختم
نباشد که یک شب نهانم بخوانی
❈۳❈
بیایی که تا بر دو چشمت نشانم
چرا هر زمانم بر آتش نشانی
ترا چون ز آتش گریزی نباشد
جهان گر بسوزند فارغ، از آنی
❈۴❈
خلیل من ای جانم از تو بر آتش
اگر در کناری و گر در میانی
ز بهر بنا گوش توست آن که چشمم
چنین پیشه کرده است گوهر فشانی
❈۵❈
نترسی ز بی التفانی نمودن
که نامت برآید به نامهربانی
بدان قیمت عمر دریاب فرصت
گرفتم که قدرِ نزاری ندانی
❈۶❈
مکن رحمتام روز کن بر نزاری
چه سودت که فردا پشیمان بمانی
کامنت ها