حکیم نزاری:دوزخِ دنیاست تاویلِ فراقِ آن جهانی با تو بر گفتیم یارا تا بدانی گر ندانی
❈۱❈
دوزخِ دنیاست تاویلِ فراقِ آن جهانی
با تو بر گفتیم یارا تا بدانی گر ندانی
قیمتِ یاران ندانستیم و قدرِ همنشینان
فوت کردیم ای دریغا روزگارِ زندگانی
❈۲❈
ز ابتدا تا با که شد هم راه توفیقِ محبت
ما ندانستیم باری قدر قدرِ یار جانی
حَبَّذا اوقاتِ مهجورانِ دایم در حضورش
هر که غایب شد ز خود دارد حضورِ جاودانی
❈۳❈
پرده بازییی که میآرد برون هر دم زمانه
حقّه ی دیگر پر از اعجوبه ی آخِر زمانی
رخت میباید سبک بر بستن و تحویل کردن
میفزاید حرص و آزِ ما امانی بر امانی
❈۴❈
مخطی و ساهی ندارند اختیاری در مسالک
آدمی ایمن نباشد از قضایِ آسمانی
عاقبت جان در سرِ دنیا کنی مشتاب ای دل
تا نپنداری که چیزی یافتهستی رایگانی
❈۵❈
یک جهت شو تا دهندت بر سریرِ سد ره جایی
هر چه بیرون آمد از این چارچوبِ استخوانی
تو نمیآیی برون از خانهء پندار و مالک
زود بر چیند ز قصر و منظرت فرش و اوانی
❈۶❈
با دلِ پر کینه و نفسِ تهی و نفسِ ناقص
مُهر بر لب نه نزاری چند لاف از مهربانی
کامنت ها