حکیم نزاری:ای ملامت گر اگر شاهدِ ما را بینی بیش بر ره گذرِ چون و چرا ننشینی
❈۱❈
ای ملامت گر اگر شاهدِ ما را بینی
بیش بر ره گذرِ چون و چرا ننشینی
همه چون بیند اعما چو نمی بیند هیچ
تو خود آن دیده نداری که به آنش بینی
❈۲❈
تا بدان دیده شوی دیده که نتوانی دید
ابلهی بر همه بیناییِ خود بگزینی
مرد باید که چو رُخ راست کند رفعِ حجاب
تا ز شه دور نمانی بگزین فرزینی
❈۳❈
جان نداری به حقیقت اگر انصاف دهی
که تو بسیار فروتر ز بتِ سنگینی
چون قیاس تو و رایِ تو بتِ موهوم اند
لاجرم از بتِ مصنوع فروتر زینی
❈۴❈
زنده در جامه ی خوابی به حقیقت مرده
تو گمان برده که در خواب خوش نوشینی
جاهل آبادِ تو باغی ست پر اشجارِ خیال
که تو دیوار و درش را به مثل برچینی
❈۵❈
در و دیوار چنان گیر که سدّیست متین
میوه ممکن نبود گر نزنی پر چینی
بر چنین نخوت و شوکت که تو داری در سر
نکند کوه اُحُد فرشِ ترا بالینی
❈۶❈
بار از آن یافت که برده ست نزاری همه عمر
بارِ تسلیم به بیچارگی و مسکینی
نوش با نیش نهادند ز مبدایِ وجود
از پسِ تلخیِ ایّام بود شیرینی
کامنت ها