حکیم نزاری:تا به کی عجب و شرک و خود بینی با خدا باش تا خدا بینی
❈۱❈
تا به کی عجب و شرک و خود بینی
با خدا باش تا خدا بینی
این همه شوق و عشق و درد و نیاز
در میان هیچ تو همه اینی
❈۲❈
شش همی خواهی و یک آمد نقش
آن نکوتر که مهره بر چینی
جان به تلخی چو کوه کن بدهی
بس که مغرورِ حسنِ شیرینی
❈۳❈
چه محل پیشِ پاک بازانت
تا تو مشغولِ جاه و تمکینی
از پراکندگی نباشی جمع
تا تو موقوفِ نقشِ پروینی
❈۴❈
از خلافِ تو فتنه ها خیزد
کی پسِ کارِ خویش بنشینی
تا کنند آفرین بَدان بر تو
از درِ سد هزار نفرینی
❈۵❈
وربه نیکانت التجا باشد
احسن الله محضِ تحسینی
صیدِ تو نیست جز کبوترِ زار
پس تو شاهی نیی که شاهینی
❈۶❈
پس چه دشمن نزاریا و چه دوست
دل پر از مهر و سر پر از کینی
کامنت ها