حکیم نزاری:عشق است نه هر چنان که خواهی دردست و نیازِ صبحگاهی
❈۱❈
عشق است نه هر چنان که خواهی
دردست و نیازِ صبحگاهی
از خود به درآی تا نباشی
موقوفِ اوامر و نواهی
❈۲❈
گر زآن که گدای کوی اویی
بر ملک وجود پادشاهی
تو هیچ نهای به خود اگر خود
از ماه تُراست تا به ماهی
❈۳❈
نوریت بباید ای خردمند
کز ظلمتِ خود دراو پناهی
بیواسطه ی هدایتِ خضر
ره نیست به چشمه در سیاهی
❈۴❈
دور از قدمِ محقّقانی
تا ملتفتِ سر و کلاهی
این نکته بدان که تا چو اقطاب
واصل نشنوی طفیلِ راهی
❈۵❈
بر محضرِ نیستان نزاری
بنویس به خطِ خود گواهی
با هستیِ خویشتن نگردی
موصوف به هستیِ الاهی
کامنت ها