حکیم نزاری:چون جمله تویی بهانه برخاست شکل دویی از میانه برخاست
❈۱❈
چون جمله تویی بهانه برخاست
شکل دویی از میانه برخاست
پس من ز میان برون شوم به
کاین فتنه هم از دوگانه برخاست
❈۲❈
عشق آمد و در میانه بنشست
فریاد ز هر کرانه برخاست
عکسی ز جمال دوست بنمود
تا شور و شر از میانه برخاست
❈۳❈
از زخمهٔ زهرهٔ غزلخوان
این زمزمه عاشقانه برخاست
کای بیخبرانِ خفته بلبل
از بهر گل شبانه برخاست
❈۴❈
مرغ از پی کسب صید کردن
شبگیر ز آشیانه برخاست
پس طالب دوست را بباید
یک صبح مولّهانه برخاست
❈۵❈
خود عاشق صادق از سر جان
در حال محققانه برخاست
مشنو که مجاورست هر کو
از تربت آستانه برخاست
❈۶❈
عشق از تو نزاریا چو بستد
یکباره تو را بهانه برخاست
از خاطر نازکت به کلّی
اندیشهٔ احمقانه برخاست
کامنت ها