حکیم نزاری:خاطرم باز به جایی شد و مشکل جایی چون کنم شخص به جایی دگر و دل جایی
❈۱❈
خاطرم باز به جایی شد و مشکل جایی
چون کنم شخص به جایی دگر و دل جایی
جان و دل ساکن و اعضایِ بدن در تک و پو
مرحلم جای دگر آمد و منزل جایی
❈۲❈
بلبل از سوختنِ دل چه خبر میدارد
گل به جایِ دگر افتاد و عنادل جایی
از سرِ وجد توان رفت چو مجنون بر نجد
عاشقان را به ازین نیست مقابل جایی
❈۳❈
این سخن باورت از من نشود جز وقتی
که فرو بسته شود پای تو در گل جایی
طمع صحبت عشّاق و نزاری هیهات
زان که دیوانه بود جایی و عاقل جایی
کامنت ها