حکیم نزاری:محرمی کو که پیامی برد از من جایی خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
❈۱❈
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
❈۲❈
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
مستغاثی سوی مولا بری از مولایی
به بهشتی صفتی ، حوروشی ، جانبخشی
از جگر سوخته ای ، دلشده ای ، شیدایی
❈۳❈
وحیِ مطلق بود از رویِ حقیقت رمزی
که ز مملوک بری سویِ ملک سیمایی
گو بر امّیدِ ملاقات تو تا چند آرد
هر دم از خیلِ خیالت به سرم غوغایی
❈۴❈
هیچ نقصان نکند مملکتِ حسنِ ترا
گر دمی شاد کند خاطر غمفرسایی
قبلة جانِ من آنجاست که او را دیدم
و او نگوید که ترا دیدهام آخر جایی
❈۵❈
آرزو میکندم باز شبی زلفینش
حلقه در گردنِ خود کرده چو مار افسایی
راست گفتند که با سر به درآید از پای
هرکه در سر چو نزاری رَوَدش سودایی
❈۶❈
خوار منگر به عزیزان که نیابی چو منی
خاصه در وصفِ جمالِ تو سخن پیرایی
به جز از مستی و دیوانگی و بیخویشی
چه بود حاصل ایّامِ قدح پیمایی
کامنت ها