حکیم نزاری:وقت نیامد که روی باز نمایی پرده نبندی و خیمه بازگشایی
❈۱❈
وقت نیامد که روی باز نمایی
پرده نبندی و خیمه بازگشایی
یوسفِ در پرده ای و منتظرانت
بر سر راه اند تا تو کی به درآیی
❈۲❈
عیب نکن گر نیازمند ندارد
طاقتِ دردِ فراق و داغ جدایی
غایب و حاضر چه گویمت که ز پرده
گر به در آیی وگرنه آفتِ مایی
❈۳❈
باز نیاید به خویشتن به قیامت
هر که تو او را زخویشتن بربایی
گردنِ صیدی که در کمندِ تو آید
چشم ندارد به هیچ روی رهایی
❈۴❈
دفع ندانند کرد و چاره اطبّا
دردِ اَحبّات را که هم تو دوایی
ذوقِ محبّت نیازمندِ تو داند
عشق نداند که چیست مردِ هوایی
❈۵❈
تا تو به درویش لقمه ای بفرستی
دست برآورده ایم و سر به گدایی
ای شده شهری نزاریا ز تو پرشور
تا به کی آخر چه فتنه ای چه بلایی
❈۶❈
مست شدی تا به روزِ حشر از این مِی
باز نیایی به خود هنوز کجایی
کامنت ها