حکیم نزاری:قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
❈۱❈
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
❈۲❈
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
هر دو به هم برزدن شیوهٔ چالاک ماست
مرکب شبدیز نیست لایق هر خرسوار
در خور هر ناسزا هم به سزا ناسزاست
❈۳❈
بر سر هر دون نهد چرخ کلاه مهی
پیرهن اهل دل زین حرکتها قباست
ای که ز عقل مجاز ساختهای مرکبی
بیهده میتازیش روز و شب از چپ و راست
❈۴❈
شبههٔ عقل است این مطلق و تو مشتبه
وهم تو در پیش تو پیشرو و مقتداست
دنیی و عقبی به هم هر دو حجاب تو اند
باز تو و این و آن هر سه حجاب خداست
❈۵❈
دیدهٔ خود دیده را طاقت آن نور نیست
هیچ ندیدن جز او مرتبهٔ اولیاست
معرفت او به دوست اوست که فیالجمله اوست
سرحد امکان عقل زین طرف کبریاست
❈۶❈
چشمه اگر با محیط لاف احاطت زند
صورت دعوی محال نص تصور خطاست
معنی کثرت عیان باز نمایم به تو
چیست همین والسلام رای و قیاس شماست
❈۷❈
شایبهٔ عیبجوی ظاهر اهل ریا
آینهٔ راستگوی باطن اهل صفاست
دوش درآمد سروش گفت نزاری بیا
جای تو این توده نیست سدرهٔ تو منتهاست
❈۸❈
دنیی و دین نزد من جز هبل و لات نیست
پس تو اگر بعد از این بت نپرستی رواست
کامنت ها