حکیم نزاری:دل و جانم آنجا که جان و دل است به جانان که بی جان و دل مشکل است
❈۱❈
دل و جانم آنجا که جان و دل است
به جانان که بی جان و دل مشکل است
غلط میکنم چند گویم ز دل
به جانان رسیدن نه کار دل است
❈۲❈
ز مبدای فطرت برفته ست حکم
همین است و بس جان به جان مایل است
نه دنیا بمانده ست و نه دین به من
مرا از محبت همین حاصل است
❈۳❈
گرفته نشیمن گه جان من
عقابی دلاور ولی بسمل است
نهنگی ست در قلزم آز من
و لیکن چو لنگر دو پا در گل است
❈۴❈
بر امید یک قطره از بحر عشق
دو عالم به صد غصه بر ساحل است
ز بن گاه تقلید بربند رخت
که مقصد فراتر از آن منزل است
❈۵❈
ندانی به خود هیچ دانا کسی ست
کر بر جمله دانندگان فاضل است
ندانست مستودع از مستقر
هر آن کو درین امتحان داخل است
❈۶❈
نزاری ز مردان حق گو سخن
دگر هر چه گویی همه باطل است
کامنت ها