گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حکیم نزاری:ره عاشقان سپردن نه به پای عقل عام است همه عاقلان چو مرغ اند و طریق عشق دام است

❈۱❈
ره عاشقان سپردن نه به پای عقل عام است همه عاقلان چو مرغ اند و طریق عشق دام است
همه علم ها فرو خوان و بر من آی تا من بنشانمت به حجت که تمام ناتمام است
❈۲❈
تو به هر عمامه پوشی که قدم نهاد پیشت پس او درایستادی به نماز کاین امام است
نفسی جهان نباشد ز امام وقت خالی بمرنج اگر برنجی چه کنم نص کلام است
❈۳❈
تو امام وقت خود را به یقین اگر ندانی به یقین بدان که بر تو سر و مال و زن حرام است
بفروشم آن امامت ز برای نقل مستان که عمامه بر سر او گرو شراب و جام است
❈۴❈
چو امام تو دو باشد به جواب من چه گویی اگر از تو بازپرسم که امام تو کدام است
به جمال دوست گر تو به بهشت بازمانی مخور آب حوض کوثر که چو خون من حرام است
❈۵❈
کم ننگ و نام گفتم که حجاب راه من شد همه ترس و بیم مردم ز برای ننگ و نام است
همه مفتیان عالم بدهند خط فتوی ک نزاری مخمّر بترینِ خاص و عام است
❈۶❈
نه ز کشتنم هراسی نه ز سوختن غباری غم ریش کس ندارم که بروت جمله عام است

فایل صوتی غزلیات شمارهٔ ۱۵۳

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

ر غلامی
2017-09-28T20:12:55
با سلام مصراع تو امام وقت خود را به یقین اگر ندانی به این صورت هم آمده است: تو اگر امام وقتت نشناختی به تحقیق
رحیم غلامی
2018-09-28T08:30:01
با سلام در این مصراع: غم ریش کس ندارم که بروت جمله عام است، کلمه عام را به خام تغییر بدهید
رحیم غلامی
2019-01-29T10:05:18
همه علمها فرو خوان و بر من آی تا منبشناسمت به حجت که تمام ناتمام است
رحیم غلامی
2018-12-24T17:39:09
ره عاشقان سپردن نه به پای عقل عام استهمه عاقلان چه مرغ اند و طریق عشق دام استهمه علمها فرو خوان و بر من آی تا منیشناسمت به حجت که تمام ناتمام استتو به هر عمامه پوشی که قدم نهاد پیشتز پی اش باستادی به نماز کاین امام استنفسی جهان نباشد ز امام وقت، خالیبمرنج اگر برنجی چه کنم نص کلام استتو امام وقت خود را نشناختی به تحقیقبه یقین که مال و جان و سر و زن به تو حرام استبفروشم آن امامت ز برای نقل مستانکه عمامه بر سر او گرو شراب و جام استچو امام بود و باشد به جواب من چه گویی؟اگر از تو بازپرسم که امام تو کدام استهمه قاضیان عالم بدهند خط به خونمکه نزاری مخمّر بترینِ خاص و عام استنه ز کشتنم هراس و نه ز سوختن غباریغم ریش کس ندارم که بروت جمله خام است