حکیم نزاری:دریغ نیست وجودم که در عذاب الیم است دریغ صحبت یاران و دوستان قدیم است
❈۱❈
دریغ نیست وجودم که در عذاب الیم است
دریغ صحبت یاران و دوستان قدیم است
بسی مفارقت افتد میان اهل مودت
ولی شماتت اعدا ز هر کنار عظیم است
❈۲❈
چو در حضور بود خاطر از فراق نترسم
قتیل تیغ بلا را ز تیر مرگ چه بیم است
گرم دو دیده بدوزند روی دوست ببینم
که اندرون مصفا چو دست پاک کلیم است
❈۳❈
حجاب عقل محال است عشق را که بپوشد
چنان که نافة در جیب و طبل زیر گلیم است
مگر صفا ز گریبان یوسفم به در آید
که بوی پیرهن است آن که می دمد نه نسیم است
❈۴❈
به بوستان همه کس مایل تفرج و بر ما
نه بوستان که جهان بی وجود دوست جحیم است
مزید دولت آن مقبلی که بخت مطیعش
بر آستانه صاحب دلی چو خاک مقیم است
❈۵❈
رقیب را که چنین منع می میکند ز حبیبم
دگر رقیب نمیخوانمش که دیو رجیم است
چرا صبور نباشم مشنّعِ متهتّک
محل راز نداند که مرد عشق حلیم است
❈۶❈
ز سنگ خون بچکد گر به دوست باز نمایم
که در فراق چو خون میخورم خدای علیم است
ز دوستان به ملامت نه ممکن است ملالت
دوای درد نزاری خلاف رای حکیم است
کامنت ها