حکیم نزاری:اگر عنایت غم نیستی که یار من است که را غم من و اندوه بیشمار من است
❈۱❈
اگر عنایت غم نیستی که یار من است
که را غم من و اندوه بیشمار من است
غم تو یک نفس از من نمی شود غایب
هم اوست در همه عالم که یارغار من است
❈۲❈
مرا نه یار و نه اغیار جز تو یاری نیست
غمی دگر نخورم چون غم تو یار من است
به دام زلف تو افتادم و عجب تر این
که من مقیدم و دام من شکار من است
❈۳❈
اگر به وصل نخواهی نواخت واویلا
که مالک غم هجران در انتظار من است
نهاده ام سر بیچارگی و مسکینی
همین دگر چه به بازوی اقتدار من است
❈۴❈
به ترک هستی خود گفتن و به بودن نیست
نه مرد کار چنینم اگر نه کار من است
ز پیر عشق شنیدم که گفت هر حلّاج
نه رازدار انا الحق نه مرد دار من است
❈۵❈
شدم ز دست وگر باورت نمی شود
به خاک پای تو سوگند استوار من است
ز بس که خون دل از چشم من فرو ریزد
گمان برند که یاقوت در کنار من است
❈۶❈
رعایتی دگرم گر نمی کنی باری
همین قدر که نزاری زار زار من است
کامنت ها