حکیم نزاری:گر بدانی لمن الملک این است اطلبوا العلم ولو بالصّین است
❈۱❈
گر بدانی لمن الملک این است
اطلبوا العلم ولو بالصّین است
هرچه در دایرۀ گردون نیست
همه در یک دلِ روشن بین است
❈۲❈
گر تو را آن دلِ روشن باشد
مطلعِ صبحِ قیامت این است
مست باش ای دلِ دیوانه که مست
فارغ از عیب گر و تحسین است
❈۳❈
هر که با دخترِ دوشیزۀ رز
متأهل نشود عِنّین است
عقل اگر حکم کند من نکنم
ترکِ می کآن سخنِ رنگین است
❈۴❈
عکسِ رخسارۀ جانانۀ ماست
هر اشارت که به حورالعین است
هندوی ِرومیِ او یعنی خال
نقطه یی بر ورقِ نسرین است
❈۵❈
زرهِ مُظلِم او یعنی زلف
عقل را ظلمت و ما را دین است
حلقه بر حلقۀ زلفش گویی
حبسِ خَم در خَمِ غسطنطین است
❈۶❈
هیچ زندانی از او ره بیرون
نبرد گرچه رهش تعیین است
ورچه تو بودۀ در زندانش
حلقه در گوشِ درش مشکین است
❈۷❈
بر دلم هیچ ملامت مکنید
گر خطایی رود اندر چین است
گرچه دل گیر بود خوش باشد
تن وطن گاهِ دلِ مسکین است
❈۸❈
رمز می گویم و می گویم باز
آن چه در ضمنِ سخن تضمین است
غایتِ کار محبّت دارد
با نزاری همه را این کین است
❈۹❈
پسِ دیوارِ قناعت بنشست
گرچه صاحب قدمی پیشین است
کامنت ها