حکیم نزاری:گر از دل باز گویم بیقرار است وگر از دیده خونش در کنارست
❈۱❈
گر از دل باز گویم بیقرار است
وگر از دیده خونش در کنارست
اگر عقل است سودای دماغ است
وگر خاطر پریشان روزگارست
❈۲❈
نه روزم جز قلم کس همزبان است
نه شب الّا خیالم راز دارست
مگر هم سایه بامن همنشین است
مگرهم ناله با من سازگارست
❈۳❈
وفا از هرکه جویم بی نشان است
جفا از هرکه گویم بیشمارست
عفا اللّه غم که با من در همه حال
میان آب و آتش یار غارست
❈۴❈
نزاری پیش از این بودی به زاری
کنون باری به زاری های زارست
کامنت ها