حکیم نزاری:گوش بر آواز و چشمم بر درست شور از آن شیرین‌زبانم در سرست
❈۱❈
گوش بر آواز و چشمم بر درست
شور از آن شیرین‌زبانم در سرست
دلستان و دل‌ربای و دل‌فریب
جان فدای او که از جان خوش‌ترست
❈۲❈
زلف شهرآشوب او تا شهره شد
شش جهات شهر پر شور و شرست
خواب چون در چشم گنجد هر که را
خار بالین است و خارا بسترست
❈۳❈
شاخ امّیدش چه برها می‌دهد
هرکه را این میوهٔ دل در برست
دشمنانم گر ملامت می‌کنند
اعتراض دوستان مشکل‌ترست
❈۴❈
رقص چست و قامت چالاک او
راستی را رشک سروِ کشمرست
از لب شیرین شورانگیز او
بوسه‌ای چندم به غایت درخور است
❈۵❈
چون کنم طاقت ندارم یک نظر
چشم من خفاش و روی او خورست
دانهٔ خال سیاهش بین که چون
خوش نشسته بر کنار کوثرست
❈۶❈
هرکه بیند گوید آخر با خضر
هندویی چون در مراتب هم‌برست
پس نزاری هم بدین نسبت به دوست
ذره‌ای با آفتاب خاور است
کامنت ها