حکیم نزاری:ساقی ز بامداد روان کن کئوس را تا گردنان نهند به پیشت رئوس را
❈۱❈
ساقی ز بامداد روان کن کئوس را
تا گردنان نهند به پیشت رئوس را
زنگار غم به صیقل می بستر از پگاه
صفوت چنین دهند ذوات و نفوس را
❈۲❈
وقت سحر چو بانگ برآرد خروس صبح
تو نیز هم به بانگ درآور خروس را
کنج فراغ گیر که در کاینات نیست
شایسته تر ز می کده جایی جلوس را
❈۳❈
زنهار می مده به گرانان تندخوی
بوسه چه لایق است و موافق دبوس را
از محتسب مترس که او نیز میخورد
عاقل به خویشتن ندهد ره فسوس را
❈۴❈
مالک کند به حشر مکافات محتسب
رستم دهد جزا به سزا اشکبوس را
منسوخ کرد شیره رز در معالجت
سغمونیا و تربد و مقل و فلوس را
❈۵❈
تا می فروش رام تو باشد نزاریا
یک جو مخر زمانه تند شموس را
فرمان نبرد و پی رو رای و قیاس شد
در خام از آن گناه گرفتند توس را
❈۶❈
خودبین مباش و باد مینداز در دماغ
غیرت شجاع راست نه طبل و نه کوس را
کامنت ها