حکیم نزاری:هرکه در حلقۀ عشّاقِ قلندر ننشست رختِ ایّامِ خود از کویِ ملامت بربست
❈۱❈
هرکه در حلقۀ عشّاقِ قلندر ننشست
رختِ ایّامِ خود از کویِ ملامت بربست
عشق بازی نتوان کرد به بازی ای دوست
پای در صورت معنی ندهد هرگز دست
❈۲❈
تا ز صورت ننهی پای برون عشق مباز
اصل معنی ست به صورت چه نکوروی و چه گست
عاشقان هر چه خودی باشد از آن برخیزند
خودپرستی نکند عاشقِ معشوق پرست
❈۳❈
نازکان را نبود مرتبۀ کارِ درشت
که شنیده ست که هرگز ز خیار آتش جست
عشق را مرد نه هر مرد که بسیاری مرد
به بلاغت نرسیدند به پنجاه و به شست
❈۴❈
لافِ مردی زدن ای زن صفتان بازی نیست
که بلندی نه برازا بود از قامتِ پست
مهرۀ خر نکند نفعِ زمرّد هرگز
ذوقِ شکر ندهد چاشنیِ طبعِ کبست
❈۵❈
عاشقی چیست تولّا و تبّرا کردن
نیستی از همگان با همگان بودن هست
هم چو ما تا به قیامت نکند مستی کم
هر که یک جرعه چشید از کفِ ساقیِ الست
❈۶❈
عشق بیرون نتوان کرد به زور از سرِ ما
نگسلد سلسلۀ عشق چو درهم پیوست
سرزنش کردن و بد گفتنِ مردم چه کند
هر که در کار درست است نترسد ز شکست
❈۷❈
فتنه گویند بر انگیخت نزاری ز جهان
فتنه انگیز بود عاشقِ شوریدۀ مست
کامنت ها