حکیم نزاری:ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را
❈۱❈
ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را
طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را
پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی
پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را
❈۲❈
گر تفرج میکنی باری بیا طوفی بکن
عالم دردی کشان بی غم خوش باش را
دور باش از اهل دنیا زان که نا ایمن بود
روزگار از خوف سلطان حاجب و فراش را
❈۳❈
نیک خواه و نیک باش و نیک بین و نیک دان
چون قلم رفته ست بر لوح ازل نقاش را
دم مزن با نفس ناقص مشورت با عقل کن
مرد عاقل کی به نامحرم برد کنکاش را
❈۴❈
سینه خالی کن نزاری تا فرود آید ملک
گر نه کی بتوان کشیدن کینه و پرخاش را
آتش خشمت بریزد آب روی ایمن مباش
آب جوی است آب رویت در نظر فحاش را
کامنت ها