حکیم نزاری:مستم امروز چنین مستی مست که زمن نیستی آمد در هست
❈۱❈
مستم امروز چنین مستی مست
که زمن نیستی آمد در هست
گرنه پیوسته چنین باید بود
پس چرا عاشق و مستم پیوست
❈۲❈
بر من انکار چرا چون همهاند
عاشق و شیفته و دوست پرست
محتسب مست و مشنِّع بر من
که دگر باره فلان توبه شکست
❈۳❈
ای مسلمانان از بهر خدای
کیست کو نیست چو من عاشق و مست
هیچ کس نیست در آفاق که نیست
زیر پای هوسی دیگر پست
❈۴❈
از سرِ دنیی و عقبی برخاست
هر که در کنج خرابات نشست
عاقبت در سرِ دل کردم جان
جان و دل هر دو بدادم از دست
❈۵❈
دارم از شیخ سوالی موجز
نکتهای نادره بر خواهم بست
آن که زو روح بیاساید به
یا از آن کو دلِ دلداده بخست
❈۶❈
با صبا گفتم اگر بتوانی
که ز سر تازه کنی عهدِ الست
اگر از ظلمتِ بیت الاحزان
روی آن هست که بتوانم جست
❈۷❈
راه بر مصرِ نزاری کن زود
بویِ پیراهنِ یوسف بفرست
کامنت ها