حکیم نزاری:وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را اکنون ملال خاطرش بر ما ببست آن راه را
❈۱❈
وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را
اکنون ملال خاطرش بر ما ببست آن راه را
بی جرم غیرت میکند ور نیز جرمی کرده ام
هم چشم دارم کز کرم بردارد آن اکراه را
❈۲❈
گر می کشد عین رضا ور نیز می بخشد روا
بر خون و مال بندگان حکم است و فرمان شاه را
عاشق ببودی جان بده تسلیم گرد و سر بنه
دست تصرف زین قبل در جان رسد دل خواه را
❈۳❈
با اعتماد صابری با عشق کردم کافری
در پیش صرصر راستی وزنی نباشد کاه را
عشق جهان آشوب را بر هر طرف کافتد گذر
بانگ شبیخون برزند غارت کند بُن گاه را
❈۴❈
بر مسندِ مصرِ دلم بنشست چون یوسف وشی
یعنی که بی مسند نشین رونق نباشد گاه را
قدرش نداند کس چو من یا چون زلیخا عاشقی
آری نباشد حاصلی از قدرِ یوسف چاه را
❈۵❈
گفتم نزاری را مکن با زورمندان امتحان
بر شاخ بالا دسترس کمتر بود کوتاه را
اکنون ندامت میبرد جان میکند خون میخورد
یارا ندارد لاجرم از دل برآرد آه را
کامنت ها