حکیم نزاری:تماشایِ او کردن آسان نباشد مرا دیدۀ دیدنِ آن نباشد
❈۱❈
تماشایِ او کردن آسان نباشد
مرا دیدۀ دیدنِ آن نباشد
چو خورشید طالع شود مرغِ شب را
نظر قابلِ عکسِ لمعان نباشد
❈۲❈
من آن جا خود از حیرت افتاده باشم
چو شخصی که در جسمِ او جان نباشد
ز چشمِ گهرپاشِ من هر سرشکی
کم از دانۀ دُرِ عمّان نباشد
❈۳❈
چرا با پری کرده ای آشنایی
شکیب از پری کردن آسان نباشد
پشیمانم از کرده و مردِ عاقل
ز بد کردنی چون پشیمان نباشد
❈۴❈
به دعوی غلوّ می توان کرد امّا
ز دعوی چه حاصل چو برهان نباشد
چنان گنج کی در چنین کُنج افتد
گدا پیشه را جایِ سلطان نباشد
❈۵❈
دلا از تو تا با تو باشد پشیزی
رهت در مقاماتِ مردان نباشد
مباش ایمن از نفس معذور باشی
که آخر ز دشمن هراسان نباشد
❈۶❈
ز صورت برون شو که مجموعِ معنی
دگر باره هرگز پریشان نباشد
معاذ الله ار علّتِ جهل داری
که این درد را هیچ درمان نباشد
❈۷❈
نزاری فدایِ رهِ دوست کردن
کم از نیم جانی فراوان نباشد
ندانی [که] با دوستان دوستان را
به یک جان سخن بل به صد جان نباشد
کامنت ها