حکیم نزاری:سر به سر رازی که با من گفتهاند با که بر گویم که مردم خفتهاند
❈۱❈
سر به سر رازی که با من گفتهاند
با که بر گویم که مردم خفتهاند
پاکبازان خانهٔ وهم و خیال
پاک کردستند و بیرون رفتهاند
❈۲❈
بنگه دیوانگان عشق او
زان سبب در هم دگر آشفتهاند
رغم جانان راست کین افسردگان
جام جانپرور به کف بگرفتهاند
❈۳❈
دولت باقی به مبطل کی دهند
بر مغیلان نسترن نشکفتهاند
با کسی چون بازگویم کاولیا
راز پنهانی ز خود بنهفتهاند
❈۴❈
همچو حلاجند بر دار قبول
هرکه را در ابتدا پذرفتهاند
گوهر اسرار دور کشف را
هم به الماس نزاری سفتهاند
کامنت ها