حکیم نزاری:یا خود همه کس فتنهء بالای بلندند بر عادتِ من چون گران مولعِ قندند
❈۱❈
یا خود همه کس فتنهء بالای بلندند
بر عادتِ من چون گران مولعِ قندند
ای شمعِ جهانسوز به رغبت نظری کن
با جانبِ جمعی که بر آتش چو سپندند
❈۲❈
از خیمه برون آی و ببین منتظران را
دیوانه و عاقل زچپ و راست که چندند
دانند که بودن نه صلاح است و نیارند
از پیش تو رفتن که گرفتار کمندند
❈۳❈
حیف است که این روی به هرکس بنمودی
تا بینظران نیز نظر بر تو فکندند
گویی همه سحر است سراپای وجودت
کز دستِ تو خلقی به سراپای به بندند
❈۴❈
این است قیامت که بگفتند و بدیدیم
گو خلق ببینند گر از ما نپسندند
یوسف چو ببینی نکنی عیبِ زلیخا
ای مدّعی آخر ز سرت دیده نکندند
❈۵❈
یاران و رفیقانِ سفر بیش مگریید
بر من که بر آشفتنِ دیوانه بخندند
با خلق مگویید کنون جز سخنِ دوست
گرهم چو نزاری همه کس دشمنِ پندند
❈۶❈
ای باد پیامی ببر از ما به قهستان
کایشان به فلان جای گرفتارِ کمندند
کامنت ها