حکیم نزاری:مهر تو ای یار بی وفا همه کین بود عهد تو و قول استوار همین بود
❈۱❈
مهر تو ای یار بی وفا همه کین بود
عهد تو و قول استوار همین بود
چشم تو ما را به غمزه در غلط افکند
گر چه دلم بر خلاف عهد یقین بود
❈۲❈
زلف تو ما را به دام فتنه گرفتار
کرد سزای دل فضول من این بود
از تو طمع داشتم وفا و ندیدم
حکم ز مبدا مگر چنان نه چنین بود
❈۳❈
وایه ی ما با زمانه راست نیامد
کوشش مقسوم آسمان و زمین بود
باز گشادم شبی کمند دو زلفش
در خم هر یک هزار نافه ی چین بود
❈۴❈
سلسله در پای و طوق عشق به گردن
هم چو دل من هزار گوشه نشین بود
چشم وفا داشتن از آن صنم ای دل
جهل نخستین یار و عقل پسین بود
❈۵❈
شادی وقتی که در برابر رویش
ساغر می بر کفم چو ماء معین بود
شکر نکردی نزاریا که چه شب ها
تا به سحر با تو آفتاب قرین بود
❈۶❈
یاد شبستان او که رشک تراز است
یاد گلستان او که خلد برین بود
کامنت ها