حکیم نزاری:ما را نه ممکن است که از تو به سر شود گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
❈۱❈
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
❈۲❈
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
از دودِ آهِ من که به بالایِ سر شود
نامِ تو بر زبانِ قلم می دهم برون
بگذار تا سرم به سرِ خامه در شود
❈۳❈
هر جان که دل به ابرویِ هم چون کمان دهد
باید که پیشِ تیرِ ملامت سپر شود
کو همّتی که بر شکند از وجودِ خویش
تا قصّۀ مطوّلِ ما مختصر شود
❈۴❈
می بایدم که محو شوم در کمالِ دوست
زان پیش تر که مدّعیان را خبر شود
جانم در آرزویِ جمالت ز بس شتاب
هر دم گمان برم که ز قالب به در شود
❈۵❈
تا پس نه دیر زود در اطرافِ کاینات
حسنِ تو هم چو نامِ نزاری سمر شود
کامنت ها