گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حکیم نزاری:ز بس که در نظرم آفتاب می‌آید ز چشمِ مردمکِ دیده آب می‌آید

❈۱❈
ز بس که در نظرم آفتاب می‌آید ز چشمِ مردمکِ دیده آب می‌آید
همی‌گذشت به تعجیل و خاطرم می‌گفت فرو گریز که مستِ خراب می‌آید
❈۲❈
کبوتری که نشیمنگهش هوایِ دل است به صید کردنِ جان چون عقاب می‌آید
حیا نمی‌کند از مردم و نمی‌ترسد ز چشمِ بد که چنان بی‌نقاب می‌آید
❈۳❈
خدنگِ غمزۀ او بر دلم خطا نشود وگر خطاست مراهم صواب می‌آید
دلم بر آتش و افسردگان نمی‌دانند که بویِ سوختگی زان کباب می‌آید
❈۴❈
فراق سخت کریه است و صبر مستعجل متاع نازک و خر در خلاب می‌آید
نه سینه را به چنین روز عشق می‌سازد نه دیده را به چنین دیده خواب می‌آید
❈۵❈
سر و دماغِ گران جانیِ نزاری نیست مرا که طوقِ گریبان طناب می‌آید

فایل صوتی غزلیات شمارهٔ ۵۸۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها