حکیم نزاری:بی خبری گر به هوش باز نیاید هیچ خلل در جهانِ راز نیاید
❈۱❈
بی خبری گر به هوش باز نیاید
هیچ خلل در جهانِ راز نیاید
معترفم معترف که عقل ندارم
عقل پرستی و عشق باز نیاید
❈۲❈
عقل به یاسایِ عشق زهره ندارد
هیچ کبوتر به پیشِ باز نیاید
سوخته داند نیازمندیِ عشّاق
آن که فسرده ست ازو نیاز نیاید
❈۳❈
آتش اگر در وجودِ شمع نیفتد
مومِ بیفسرده در گداز نیاید
از منِ بیدار دیده پرس اگر امشب
بر دلِ کوته نظر دراز نیاید
❈۴❈
کافرم از بُت ببیند ابرویِ جفتش
پیشِ وی از طاق در نماز نیاید
عیب کنند ار بنالد از تو نزاری
کیست کش از دل نواز ناز نیاید
❈۵❈
دل به کسی داده ام که جان نبرم زو
خود به ازین جان به کار باز نیاید
کامنت ها