حکیم نزاری:در خرابات گدایان ز سر ناز میا نشنیدی و ندیدی برو و باز میا
❈۱❈
در خرابات گدایان ز سر ناز میا
نشنیدی و ندیدی برو و باز میا
زینهار از تو که با ساز مخالف نروی
راست می ساز چو بازآیی ناساز میا
❈۲❈
راه ما تا نکنی قطع مقامات مپوی
کوی ما تا نشوی خانه برانداز میا
جای در باختگان است و بد انداختگان
در مقامرکده بی حرمت و اعزاز میا
❈۳❈
کنج ما گنج نهان است در او بنهفته
سوی ما تا نشوی معتمد راز میا
تا سرافرازی و گردن کشی از ما دوری
پس بنه گردن تسلیم و سرافراز میا
❈۴❈
روی در کعبة وحدت نتوان با خود رفت
در چنین قافله با کثرت انباز میا
تا نخوانند به آن جا نتوانی رفتن
بر پی بانگ دعا باز خوش آواز میا
❈۵❈
فاش مرغی است نزاری و چو بلبل بر گل
گو دگر بر سر این شاخ به پرواز میا
کامنت ها