حکیم نزاری:مرا چیزهایی نمودند باز که آن است اسرار مردان راز
❈۱❈
مرا چیزهایی نمودند باز
که آن است اسرار مردان راز
به شرطی که جز در محل قرار
مقامات مردان نگویند باز
❈۲❈
به تسلیم فرمانبری سر بنه
نه چون حارث مُرّه گردن فراز
به هر حال باشد بلیسی دگر
که از امر اول کند احتراز
❈۳❈
اگر جان نداری فدای حبیب
بیا بشنو از من برو دل مباز
به خود حاکم نور و ظلمت نهای
به عمدا ز خود حارثی بر مساز
❈۴❈
نیاری به مقصد برون برد راه
به رای محال و به عقل مجاز
رهت بر صراط است و پای آبله
برین پل نیابی گذر بیجواز
❈۵❈
به معراج حلّاج کن التجا
به پای تقرب به دست نیاز
مترسان براکفنده را در سلوک
ز هول بیابان و راه دراز
❈۶❈
به پای شتر خاصه مست خراب
محلی ندارد نشیب و فراز
نزاری تو در پنجهٔ شیر عشق
چنانی که بنجشک در چنگ باز
❈۷❈
بحمداللهت نیست هیچ اختیار
اگر در شرابی وگر در نماز
کامنت ها