حکیم نزاری:آمد بهار و کرد جهان مشکبار باز ای باد مشکبار که آمد بهار باز
❈۱❈
آمد بهار و کرد جهان مشکبار باز
ای باد مشکبار که آمد بهار باز
از نو بهار من چه خبر میدهد صبا
گو شرح باز ده ز گلستان یار باز
❈۲❈
از راه لطف بندگیای گو ز من ببر
هر گه که میشود به سوی آن دیار باز
در گوش گویدش که به چشمان مست خویش
از ما نسیم زلف معنبر مدار باز
❈۳❈
از عقل برکنارم و با عشق در میان
تا کی کشم به کام دلش در کنار باز
گفتم که باز بر سر کاری شود دلم
بیزارم از دلی که نیاید به کار باز
❈۴❈
ای دل چه کار با سرم آوردهای دگر
تا خود کجا رسد سر و کارم به یار باز
دوران هجر کی به سرآید که طالعم
افکند در مجاهده انتظار باز
❈۵❈
گل وعده داد باز که خواهم جمال داد
در انتظار وعدهٔ اویم ز یار باز
با گل مباز عشق نزاری چو عندلیب
گر عاشقی معاینه با نوک خار باز
❈۶❈
خون ریختن قاعده کردهست چشم او
کی خو کند طبیعت ترک از شکار باز
کامنت ها