حکیم نزاری:رخ بنما ای صنم پرده فکن یک نفس بهر خدا رحم کن بر من و فریاد رس
❈۱❈
رخ بنما ای صنم پرده فکن یک نفس
بهر خدا رحم کن بر من و فریاد رس
در هوس روی تو عمر به پایان رسید
آه که جان میدهم در هوس این هوس
❈۲❈
گر شب خلوت مرا بار دهی باک نیست
با رخ چون روز تو کار ندارد عسس
شبهِ خطِ خوبِ تو ماه ندیده ست خلق
شکل قد شَنگِ تو سرو ندیده ست کس
❈۳❈
چند نصیحت کند دوستم از نیک و بد
چند ملامت کند دشمنم از پیش و پس
بیسبب درد نیست ناله و فریاد من
جنبش چیزی بود موجبِ بانگِ جرس
❈۴❈
آه نزاری زُدود آینهٔ روح را
آینه گرچه که آه تیره کند از نفس
کامنت ها