حکیم نزاری:عاشق ازین شیوه نگشته ست کس خود نه محبّت نه همین است و بس
❈۱❈
عاشق ازین شیوه نگشته ست کس
خود نه محبّت نه همین است و بس
تا غم دل شرح دهم یک زمان
تا به رخت در نگرم یک نفس
❈۲❈
روز نباشد درِ من بیرقیب
شب نبود کوچهٔ من بی عسس
گر هوست بر سر من میزنند
در سر من جز هوست نیست بس
❈۳❈
میبدهی تا نکنم بیخودی
مهر کنی قند ز دست مگس
بلبل شوریده نباشد خموش
باغ همان است و همانش قفس
❈۴❈
گر سرش از مغز نبودی تهی
آنهمه فریاد نکردی جرس
هرکه به قید تو گرفتار شد
تا ندهد جان نرهد زین حرس
❈۵❈
رخ به جفا در نکشم وز وفا
برهمه عشّاق دوانم فرس
هر دو ز بحرند به نسبت ولیک
دُر ز صدف یافت شود نه ز خس
❈۶❈
کرد و کیاییِ نزاری تویی
خواه به کارش رس و خواهی مرس
کامنت ها