حکیم نزاری:کمند است آنکه افکندهست بر دوش ندانم یا نغوله بر بنا گوش
❈۱❈
کمند است آنکه افکندهست بر دوش
ندانم یا نغوله بر بنا گوش
کمند افکندن زلفش نه بس بود
که بر دنبالش ابرو می کشد غوش
❈۲❈
لبان باده فامش ناچشیده
چه معنی را ز مردم می برد هوش
برو بالا از این خوشتر ندیدم
ز یاغ کیست این سرو قبا پوش
❈۳❈
غلام کیست آن کز زلف کردهست
فلک را چون غلامان حلقه در گوش
بیا تا بی حیا در پایش افتیم
که سر بر پایِ او بهتر که بردوش
❈۴❈
مرا با این همه کوتاه دستی
چنین سروی کجا گنجد در آغوش
همی کوشم کزو کم یادم آید
ولیکن خود نمی گردد فراموش
❈۵❈
چنین شوریده خاطر زانم امروز
که در خلوت به خوابش دیده ام دوش
دگر بیچارگان طاقت ندارند
چو یوسف گو برو برقع فرو پوش
❈۶❈
چو زاری در نمی گیرد نزاری
ملامت می کند منظور خاموش
برو تا بر نخیزد فتنه بنشین
چو پایت بر سر گنج است مخروش
کامنت ها