حکیم نزاری:وقف کردم هستی خود بر شراب نیستی از من بمان گو در حجاب
❈۱❈
وقف کردم هستی خود بر شراب
نیستی از من بمان گو در حجاب
بر لب کوثر نشستن روز بعث
ای مسلمانان از این خوش تر مآب
❈۲❈
اهل فطرت مست از آن جا آمدند
هم چنان مستند تا یوم الحساب
من هم از آن جام مستی می کنم
تا نپندارید کز خمرم خراب
❈۳❈
آب و خاک عشق بر هم کرده اند
پس سرشت من از آن خاک است و آب
آتش سودای عشقم آبم ببرد
از چه از بس تاب سوز و سوز تاب
❈۴❈
چشم ما و طلعت دیدار دوست
چشم خفّاش است و نور آفتاب
آفتاب آن جا اگر چه ذره ایست
از ره تمثیل کردم انتساب
❈۵❈
من چو حربا عاشقم بر عکس نور
نی چو خفاشم زخور در احتجاب
تا شوند احباب در محبوب محو
از وجود خویش کردند اجتناب
❈۶❈
تا که خواهد طاقت انوار داشت
گر جمال از پیش بردارد نقاب
چشم امید نزاری روشن است
از طلوع نور نجل بوتراب
❈۷❈
پرتوی بر جان من زان نور تافت
ذره وار افتاده ام در اضطراب
کامنت ها