حکیم نزاری:ای خطبۀ سعادتِ کلّی به نامِ عشق وی آفتابِ عالمِ هستی نظامِ عشق
❈۱❈
ای خطبۀ سعادتِ کلّی به نامِ عشق
وی آفتابِ عالمِ هستی نظامِ عشق
در عشقم از سیاستِ سلطان نهیب نیست
سلطان چه کس بود که نباشد غلامِ عشق
❈۲❈
کس را به دستِ عقل میسّر نمی شود
پایِ دلِ ضعیف گشادن ز دامِ عشق
صاحب خرد بسا که جگر خورد و در نیافت
چون و چرا و کو و کجا و کدامِ عشق
❈۳❈
استادِ کاملان همه عشق است و علم و عقل
هستند در تمامیِ خود ناتمامِ عشق
دیوانگان که مست الستند همچنان
مستی کنند بعد قیامت ز جام عشق
❈۴❈
مجنون که جرعه ای به مذاقش رسیده بود
مست همیشگی شد و مست مدام عشق
ما نیز هم ز جمله ی مستان عاشقیم
بی نام و ننگ بی سر و سامان به کام عشق
❈۵❈
مادر به نام و ننگ بپرورد و شیر داد
استاد کار گشت نزاری به کام عشق
کامنت ها