حکیم نزاری:گذشت عمرِ گرامی در انتظارِ وصال دریغ صحبتِ یاران و روزگارِ وصال
❈۱❈
گذشت عمرِ گرامی در انتظارِ وصال
دریغ صحبتِ یاران و روزگارِ وصال
دریغ نیست دلم در عذابِ هجر دریغ
که جز دریغ نمانده ست یادگارِ وصال
❈۲❈
شد آن زمانه که در پای مال بود فراق
کنون به دستِ فراق است اختیارِ وصال
دو مشکل است میانِ دو خصم رویاروی
که بخت یارِ فراق است و جهد یارِ وصال
❈۳❈
عذابِ محشرِ هجران قیامتی دگرست
نه خلق را به قیامت بود قرارِ وصال
چه روز بود که هجران سیاه کرد چو شب
جهانِ روشن بر چشمم از غبارِ وصال
❈۴❈
به صد زبان به زمانی هزار شکر کنم
اگر به خواب ببینم دمی کنارِ وصال
چو احتمال نمی دارم انتقامِ فراق
چه گونه در نگریزم به زینهارِ وصال
❈۵❈
نزاریا به قضایِ فراق راضی باش
که جز شرابِ رضا نشکند خمارِ وصال
کامنت ها