حکیم نزاری:بلبل ز شاخِ سرو چو بر زد نوایِ گل بر دست گیر باده و بنشین به پایِ گل
❈۱❈
بلبل ز شاخِ سرو چو بر زد نوایِ گل
بر دست گیر باده و بنشین به پایِ گل
نوروز کنجِ خانه گرفتن دریغِ می
پهلوی خار حیفِ عظیم است جایِ گل
❈۲❈
فرهاد خوانده ای که چه کرد از هوایِ دل
خسرو شنیده ای که چه دید از برایِ گل
گل را عزیز دار و به بیگانه دل مده
حیف است کرده در سرِ خاری وفایِ گل
❈۳❈
ضایع مکن چو بلبلِ شوریده روزگار
مسکین شده به جان و به دل مبتلایِ گل
چون ز اعتدالِ نشو و نمایِ ربیع شد
روشن فضایِ باغ ز فّرِ لقایِ گل
❈۴❈
بارِ دگر شکایت و تشنیع کرده پیش
با باغ بان گرفته ز سر ماجرایِ گل
دریاب گو دو هفته وصال و مکن فضول
با گل قرار گیر به خلوت سرایِ گل
❈۵❈
خوش موسمی ست خاصه دو آهنگ کرده اند
بلبل نوایِ سرو و نزاری نوایِ گل
کامنت ها