حکیم نزاری:چو بر یادِ لبش در مسکراتم خضر بر چشمۀ آبِ حیاتم
❈۱❈
چو بر یادِ لبش در مسکراتم
خضر بر چشمۀ آبِ حیاتم
اگر در مسکراتم وجد باشد
وگر در وجد باشد مسکراتم
❈۲❈
به وجهی بت پرستم زان که دایم
خیالِ او بود عزّی ولاتم
همین تا دم زنم خیلِ خیالش
فرو گیرند حالی شش جهاتم
❈۳❈
هم از مبدایِ فطرت باز دادند
به حسنِ اهتمامِ عشق ذاتم
مگر هم عشق بردارد حجابم
که محجوب است عقلِ بی ثباتم
❈۴❈
فرود آرد به منزل گاهِ دردم
بیندازد ز گردن سیّئاتم
وگرنه در میان بیم و امّید
که بیرون آورد زین مشکلاتم
❈۵❈
تویی هم خود حجابِ خود نزاری
به دعوی قطره چون گوید فراتم
کامنت ها