حکیم نزاری:ندارم کار با افلاک و انجم من و پایِ خم و خشتِ سرِ خم
❈۱❈
ندارم کار با افلاک و انجم
من و پایِ خم و خشتِ سرِ خم
نشاید توبه بر من بست هیهات
به گیرایی اگر گردد سریشم
❈۲❈
نیم زان ها بحمدالله که دایم
دَمادَم حرصشان باشد دُمادُم
اگر کیمخت و بلغاری نباشد
که در پوشم من و کژگاو و جُم جُم
❈۳❈
نعیمِ خلد هم سهل است و این جا
مرا آزاد کردند از تنعّم
خموشی و تحمّل شیوۀ ماست
چه برخیزد ز تشنیع و تظلّم
❈۴❈
اگر هم سر در ابداعِ وجودیم
کسی را بر کسی نبود تقدّم
نه عقل است آن که وهمی می پرستند
تعقّل را چه نسبت با توّهم
❈۵❈
نزاری می رود بر شارعِ راز
گهی پیدا و گه پی می کنم گم
کامنت ها