حکیم نزاری:اگر وصال میسّر شود دگر بارم فراق بیش فریبم دهد نپندارم
❈۱❈
اگر وصال میسّر شود دگر بارم
فراق بیش فریبم دهد نپندارم
ز بس که خیلِ خیالت عذاب می دارد
هزار جهد کنم تا شبی به روز آرم
❈۲❈
چو ژاله بر ورقِ سرخ گل شقایقِ اشک
ز ابرِ دیدۀ پرخون چنان فرو بارم
که موج تا به گریبان برآید از دامن
گر آستین زرهِ سیلِ دیده بردارم
❈۳❈
چو با خیالش هم خانه می توانم بود
رقیب گو به سرِ کویِ دوست مگذارم
نمی رود نفسی چشم هاش از چشمم
که بر ستارۀ بام است چشم بیدارم
❈۴❈
فغان ز دستِ ملامت گرانِ نا هموار
که سر ز خجلتِ این در کشیده هم وارم
مگیر مدّتِ هجران نزاریا ز حیات
که من عذابِ الیم از حیات نشمارم
❈۵❈
اگر قضایِ فراقم امان نخواهد داد
گواه باش که من زین حیات بیزارم
کامنت ها