حکیم نزاری:به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم ز رویِ بازی منگر که عشق می بازم
❈۱❈
به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم
ز رویِ بازی منگر که عشق می بازم
به غیرِ خانه بر انداز هر بنا که نهم
به هرزه بر گذرِ سیل خانه می سازم
❈۲❈
خوش است خانه ی ابرو و تختِ پیشانی
چو شه به تخت و چو لشکر به خانه می نازم
کجاست خانه برافکنده ای که غرفه ی چشم
به رویِ او شود از هر که در جهان بازم
❈۳❈
ز پوست رگ رگم ار برکشد به ناحق دوست
چو خانه خانه ی چنگش به لطف بنوازم
دمی چو مُهره ی مِهرم به خانه نیست قرار
چو ماه از پیِ خورشید خانه پردازم
❈۴❈
به شش جهات در آوازه ی من است و هنوز
برون نمی رود از کنجِ خانه آوازم
منم که خانهی بازیِ عشق دانم نیک
به بازی ای که کنم خانه ها بر اندازم
❈۵❈
حدیث همچو نزاری به رمز می گویم
غریب نیست که فرزندِ خانهی رازم
کامنت ها