حکیم نزاری:زهی قدر من گر وصال حبیب دگر باره روزی شود عن قریب
❈۱❈
زهی قدر من گر وصال حبیب
دگر باره روزی شود عن قریب
چلیپای زلفش کنم طوق حلق
چنانش پرستم که رهبان صلیب
❈۲❈
چو مجنون به عشق و چو لیلی به حسن
من و او قریبیم و هر دو غریب
ز حوران نگوید دگر وز بهشت
اگر چشم مستش ببیند خطیب
❈۳❈
ز روح عرق چین خوش بوی او
ندارد گلاب نسیمی نصیب
عرق چین او هم چو انفاس روح
دهد مرده را زندگانی به طیب
❈۴❈
به معجز مسیح است گویی که هست
لبش را همین معجزات عجیب
مرا از مبادی فطرت مگر
نیاموخت جز عشق بازی ادیب
❈۵❈
مداوای عاشق عقاقیر عشق
علاج نزاری چه داند طبیب
به عشق ار کنی نسبت خود درست
چو تو کس نباشد حسیب و نسیب
کامنت ها