حکیم نزاری:مکن ملامت اگر شهر بند کوی توام بیا که جان به لب آمد در آرزوی توام
❈۱❈
مکن ملامت اگر شهر بند کوی توام
بیا که جان به لب آمد در آرزوی توام
کهای کوی توام من که و محبت تو
سگ سگان سگان سگان کوی توام
❈۲❈
در آرزوی دمی ام به خواب و بیداری
که دیده باز نشود یک نفس به روی توام
مرا چه میل به تو یا چه اتصال به تو
کمند عشق چنین می کشد به سوی توام
❈۳❈
نزاری توام آخر به زاریم مگذار
تو همنشین من و من به جست و جوی توام
کامنت ها