حکیم نزاری:میروی ای در دلِ تنگم مقیم بازنگر از سرِ لطفِ عمیم
❈۱❈
میروی ای در دلِ تنگم مقیم
بازنگر از سرِ لطفِ عمیم
مرحمتی کن چه شود گر به ما
باز کنی گوشهی چشمی به نیم
❈۲❈
از درم ای ماه درآ تا شود
اخترِ برگشتهی من مستقیم
بهر خدا بر منِ مسکین ببخش
تا به عوض کسب کنی حا و جیم
❈۳❈
چشمهی خضرست لبت روز و شب
ساخته از دیدهی من یا و میم
یادِ صبا تحفهی مشکِ ختا
از سرِ زلف تو فرستد نسیم
❈۴❈
بویِ عرقچین تو گر بشنود
بانگ برآید زِ عظامِ رمیم
از پدر و مادرِ گیتی نزاد
چون سرِ دندانِ تو درِّ یتیم
❈۵❈
چند کشم باده ز دردِ فراق
تا به کی از جورِ رقیبِ لئیم
دست به من ده به وفا و بگوی
بسم الله الرّحمآن الرّحیم
❈۶❈
مهرِ نزاری نشود که به عشق
هم ره او بود زِ عهدِ قدیم
نیست به جز عکسِ خیالت حریف
نیست جز اندوهِفراقت ندیم
❈۷❈
سیم و زرش نیست بدو کی رسد
حلقهی زرّین و بناگوشِ سیم
کامنت ها