حکیم نزاری:بیا تا کژ نشینم راست گویم غلامِ قامت چالاک اویم
❈۱❈
بیا تا کژ نشینم راست گویم
غلامِ قامت چالاک اویم
بَروبالا از این خوشتر نباشد
سخن در سرو دارم راست گویم
❈۲❈
همه کس را نظر بر روی خوب است
که نی من فتنهی روی نکویم
اگر بازم ملاقاتی دهد دست
به کامِدل علی رغم عدویم
❈۳❈
مگر چشمم فتد روزی به چشمش
مگر روزی رسد رویش به رویم
بناگوش چو نسرینش ببوسم
گریبانِ عرق چینش ببویم
❈۴❈
به دامِ من درآید مرغ امّید
به کامِ من برآید آرزویم
چه سودا در سرم میگردد از دوست
ازین گِل چون نزاری سر بشوم
کامنت ها